رقصیدن

چرا حتی اگر “رقصیدن به درمان کمک کند” ، باید آن را انجام داد؟

چند سال پیش، در مسیر پژوهش و تجربه‌ورزی شخصی‌ام با سیستم گل‌های باخ، به نتایج ارزشمندی دست یافتم؛ از جمله تغییرات ملموس در رفتار خودم، مدیریت افسردگی‌های عمیقی که تجربه کرده بودم و بهبود علائم در خودم و مراجعانم مرا به ایده‌ای رساند که شاید بتوان آن را در یک قالب علمی ارائه داد. با انگیزه و امید، به جست‌وجوی مقالات علمی درباره‌ی Bach Flower Remedies پرداختم.

اما آنچه یافتم، ناامیدکننده بود: اکثر مقالات، این روش را به‌عنوان پلاسیبو (تأثیر روانیِ غیرواقعی) طبقه‌بندی کرده بودند. من مانده بودم با نتایجی که دیده بودم و انکاری که از دنیای پژوهش رسمی می‌آمد.

در همین دوران، در یک گروه تحلیل یونگی شرکت کردم. وقتی مسائلم را با یکی از اعضای گروه در میان گذاشتم، حرفی زد که مسیرم را عوض کرد. گفت:

“اگر چیزی حال بیمار را خوب می‌کند، حتی اگر آن چیز رقصیدن تو برای او باشد، باید آن را انجام دهی. چون هدف درمان، خوب شدن است، نه اثبات علمیِ روش.”

این جمله تکانم داد و از آن لحظه، تصمیم گرفتم محکم‌تر به مسیرم ادامه دهم، اما با ذهنی بازتر و نگاهی کل‌نگرتر.

رقصیدن برای درمان؟ چرا که نه! در نگاه اول، این جمله ممکن است ساده‌لوحانه به نظر برسد. اما وقتی با رویکردهای انسان‌محور، کل‌نگر و بدنی در روان‌درمانی آشنا شویم، درمی‌یابیم که این توصیه کاملاً با روح برخی از موثرترین رویکردهای درمانی هم‌راستا است.

منابع نظری‌ای که از این رویکرد حمایت می‌کنند: رویکرد وجودی (Existential Therapy): بر انتخاب، معنا، و اصالت فردی تأکید دارد. اگر فرد احساس کند عملی مثل رقص، بیان آزادانه یا نوعی بازی به درمانش کمک می‌کند، درمانگر با او همراه می‌شود.

روان‌درمانی پدیدارشناختی (Phenomenological): به تجربه‌ی لحظه‌به‌لحظه‌ی فرد اولویت می‌دهد. نه به نسخه‌ی ثابت یا پروتکل خشک.

رویکردهای بدن‌محور (Somatic Therapies): مانند Somatic Experiencing (پتر لوین) یا Dance/Movement Therapy (DMT)، اساساً از حرکت بدن و تخلیه‌ی هیجانی از طریق آن بهره می‌برند.

روان‌درمانی پویشی تجربه‌نگر (AEDP): تاکید بر تجربه‌ی احساسی امن، بدن‌محور، و عمیق در رابطه‌ی درمانی دارد. اگر رقص، بازی، لمس یا هر کنش طبیعی دیگری چنین فضایی فراهم کند، کاملاً قابل استفاده است.

جمع‌بندی: درمان، فقط پروتکل نیست بله، پژوهش و علم مهم است. اما فراموش نکنیم که هدف درمان، درمان است؛ نه صرفاً پیروی از مدل‌های پذیرفته‌شده. اگر کاری مانند رقصیدن، نوشتن، آواز خواندن یا استفاده از گل‌های باخ بتواند بیمار را به تعادل و آرامش بازگرداند، اخلاق حرفه‌ای ایجاب می‌کند که آن را جدی بگیریم.

درمان واقعی گاهی از دل علم بیرون می‌آید، گاهی از دل تجربه، و گاهی از دل یک همدلی ساده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *